روابط موزاییکی شده اند - صبح دیگری در راه است
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


صبح دیگری در راه است

 
     
 
   
 

مهمان نوازی و دید و بازدید یکی از سنت های ایرانیان باستان است و در طول تاریخ این سنت همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و رواج داشته و هنوز هم به نوعی مهم و رایج است. در یک جامعه سنتی، دید و بازدیدها احساس همبستگی، محبت، و وابستگی می آورند و در نتیجه یک نوع سرمایه اجتماعی محسوب می شوند. اهمیت این سرمایه به اندازه سرمایه طبیعی، تکنولوژیکی و انسانی است. همین ارتباطات توانسته فرهنگ اصیل ایران را در طول ? هزار سال به خصوص پس از حمله مغول ها، ازبک ها و ... حفظ کند. این روابط همچنین به نوعی از پایداری در مقابل حاکم خودکامه نیز منجر می شده است. این دید و بازدیدها که انواع مختلفی دارد و در انواعی از آنها دید و بازدید برای ابراز همدردی با بیمار یا خانواده متوفی است، باعث به وجود آمدن پیوند سیاسی، عاطفی و همچنین مقاومت در بین مردم می شود. اما اینکه چرا دید و بازدید ها در حال حاضر نوعی مزاحمت تعبیر می شوند، باید گفت، که اولاً چنین پدیده ای مربوط به شهرهای بزرگ است و همچنان در شهرهای کوچک و روستاها روابط خانوادگی و دید و بازدید جایگاه خودش را حفظ کرده است.

ثانیاً در توضیح آن می توان گفت که ارتباطات در شهرهای بزرگ ایران به نوعی ارتباطات صوری بدل شده است و دیگر از آن پیوندهای معنوی که در طول تاریخ در پی رفت و آمد ها و دید و بازدید ها به وجود می آمد، کاسته شده، چرا که همه چیز رنگ مادی به خود گرفته است. شاید یکی از ویژگی های جوامع در حال مدرن شدن، مدرن و پسامدرن این باشد که دیگر جایی برای دید و بازدید ها وجود ندارد و مردم هم از لحاظ زمان بندی، هم از لحاظ نحوه تفکر احساس می کنند که این گونه آداب و رسوم نوعی مزاحمت در زندگی شان به وجود می آورند. اما هنوز در جامعه روستایی و شهرهای کوچک ما، دید و بازدید ها به نوعی احساس همبستگی دامن می زند. وقتی برای کسی دردی پیش می آید همه خود را شریک می دانند و خود را در همه مسائل یک تن واحد می شمارند. ولی در شهرهای بزرگ که پیوند ها موزائیکی شده است، هیچ کس از درد دیگری خبردار نمی شود و علاقه ای هم به خبردار شدن ندارد. پیوند موزائیکی به این معنا است که ما در کنار هم زندگی می کنیم، مثل موازئیک ها که کنار هم بر زمین جای داده شده اند، اما با هم نیستیم.

حتی در درون یک خانواده هم پیوندها موزائیکی شده است. زیر یک سقف زندگی می کنیم اما از حال هم خبر نداریم، و هر یک در اتاق خود مشغول کار خود هستیم. بنابراین رنگ باختن مفاهیمی که در پس روابط خانوادگی وجود داشته، نداشتن وقت، مشکلات اقتصادی و مشغله های شغلی زنان و مردان به کمرنگ شدن نقش روابط خانوادگی و دید و بازدید در جامعه انجامیده است. به خصوص فشاری که بر زنان وجود دارد و آنها مجبورند که در یک زمان چند نقش سنگین را ایفا کنند یعنی هم مادری کنند، هم همسری و هم کارمند دولت باشند، مسلماً باعث شده توانی برای پذیرایی از مهمان ها به شیوه ای که در گذشته مرسوم و رایج بود، نداشته باشند.

مردم دیگر احساس می کنند حوصله ندارند مدام مهمان بیاید، ظرف بگذارند، پذیرایی کنند و بشویند. هزینه های بالای زندگی هم به احساس پوچی در روابط دامن زده و آنها را از معنای خود خالی کرده است. همه اینها به اینجا انجامیده است که اگر رابطه ای باقی مانده بیشتر شکل صوری خود را حفظ کرده و به نوعی انجام وظیفه بدل شده است، بنابراین وجود دیگران را چه در عزا و چه در عروسی هایمان مخل می دانیم. یعنی اگر کسی برای همدردی با بیمار به خانه ما بیاید، بیشتر وجودش را مخل آسایش و حتی امنیت روانی مان تلقی می کنیم، در صورتی که چنین چیزی در گذشته و هنوز در جوامع کوچک نه تنها رسم مختل کننده ای به حساب نمی آید، بلکه حسن تلقی می شود.

البته این روابط گسترده و همیشگی با خویشان، به جز حسن معایبی هم همیشه به همراه داشته است. مثلاً هر چه به سمت شهرهای کوچک و روستاها پیش می رویم، می بینیم دخالت مردم در زندگی همدیگر بیشتر می شود. در جامعه ای مثل تهران مردم دیگران را از خودشان نمی دانند، و در مقابل هر اتفاق مثبت یا منفی شانه بالا می اندازند و می گویند «به من چه مربوط است»، اما در جوامع سنتی همچنان مردم یکدیگر را از خود می دانند که این موضوع اگرچه جنبه های مثبتی دارد که بر شمردیم، اما به دخالت در زندگی یکدیگر نیز دامن می زند. در این گونه جوامع همه مردم می دانند چه کسی به چه کسی و به چه میزان مقروض است، همه می دانند فلان دختر به کدام پسر علاقه دارد و حریم شخصی در این جوامع تعریف مشخصی نمی تواند داشته باشد.

بنابراین می بینید که در شهرها که خانواده ها به سمت هسته ای شدن پیش رفته اند، از میزان این دخالت ها هم به مقدار قابل توجهی کاسته شده اما به نوعی احساس بی پناهی هم البته دامن زده است. دید و بازدید ها و ارتباط مداوم داشتن با خود سلامت روحی به همراه می آورد. در کرمان وقتی کسی می میرد، اجازه نمی دهند صاحب عزا تا یک هفته به خانه اش برود، هر شب مهمان یکی از اقوام است. برای اینکه می خواند تنها نباشد و احساس بی کسی نکند. در کردستان و لرستان هم وقتی به مجلس ختم می روند با خود گوشت یا برنج می برند، و اعتقاد دارند این مراقبت ها از شخص مصیبت دیده، با خود سلامتی و خوشی می آورد. یک ضرب المثل هست که می گوید اگر پدرت مرد، دعا کن که پدرشناست نمیرد که اشاره دارد به احساس تنهایی آدم ها بعد از مرگ نزدیکانشان و میزان تاثیر روابط اجتماعی و خانوادگی در بهبود روح و روان آنهایی که بر جای مانده اند.

   
   
 
 
 


نوشته شده در یکشنبه 89/12/22| ساعت 7:28 عصر| توسط سحر علوی| بیداران ( )















قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت

هدفمند سازی یارانه ها