صبح دیگری در راه است
من اگه کسی رو داشتم دیگه در به در نبودم با غم و غربت اندوه دیگه هم سفر نبودم اگه زخم نخورده بودم تو رو باور نمی کردم تو این حصار پر درد با غمت سر نمی کردم کولیه ای شب زده بودم پشت گریه صدات کردم از پسه ایینه اشک تا همیشه نگات کردم این تیر دلها از شقایق سر بریدند دیگر کسی اهل دعا ،اهل صفا نیست چشمی دگر از ترس داور غرق نم نیست هر رادمردی با غم و غصه غرین است دیوار های شهر را غم گرفته
تا ناخدایانند جای بندگی نیست
این ها برای آخرت ذلت خریدند
دیندارهای شهر ما در خواب رفتند
اهل نماز و عشق بازی در آب رفتند
دیگر کسی دنبال مردان خدا نیست
بی دین و دنیا در شهر کم نیست
هر اهل دل در شهر ما خانه نشین است
سجاده ها در خانه هایمان نم گرفته
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |