صبح دیگری در راه است
این تیر دلها از شقایق سر بریدند دیگر کسی اهل دعا ،اهل صفا نیست چشمی دگر از ترس داور غرق نم نیست هر رادمردی با غم و غصه غرین است دیوار های شهر را غم گرفته ده ثانیه تا انتها
تا ناخدایانند جای بندگی نیست
این ها برای آخرت ذلت خریدند
دیندارهای شهر ما در خواب رفتند
اهل نماز و عشق بازی در آب رفتند
دیگر کسی دنبال مردان خدا نیست
بی دین و دنیا در شهر کم نیست
هر اهل دل در شهر ما خانه نشین است
سجاده ها در خانه هایمان نم گرفته
پایونی بی سرو صدا
بی خبراز هرشب وروز
من ویه شمع نیمه سوز
یکی گذشت ازثانیه
نه تای دیگه باقیه
ای کاش تو لحظه ای که رفت
میدیدمش یه بار دیگه
اون دوربودو تو حسرت
ثانیه ها که می گذشت
ای کاش تواین یک ثانیه
می بودنش نمی گذشت
ساعت میگه دوثانیه
هشتای دیگه باقیه
یه عمرنشستم منتظر
کی میگه اینا بازیه
فقیر بودن جرم منه
عاشق بودن تنها گناه
یه عمری چشم به دربودم
این آخرا هم چشم به راه
ساعت بازم بهم میگه
سه ثانیه رفته دیگه
خبرداری چه زود گذشت
مونده فقط هفت ثانیه
هی باخودم گفتم میاد
امیدت وندیده باد
داد می زدم پس کی میای
کسی جوابم ونداد
ثانیه پشت سرهم
رفتن تا شیش وهفت وهشت
لحظه تو گوشم داد میزد
هشت ثانیه ازت گذشت
من موندم دوثانیه
ازم فقط این باقیه
هنوزنشستم منتظر
چشم امیدم ساقیه
آی ای خنک باد سحر
واسش ببر تو این خبر
بگو که من تا آخرین
خیره بودم چشام به در
ثانیهء نهم که رفت
موند فقط یه ثانیه
سرت سلامت نازنین
ازمن یه لحظه باقیه
قسمت نشد ببینمت
شاید که لایق نبودم
منتظرت بودم یه وقت
نگی که عاشق نبودم
ثانیهء ده گل یاس
راحت شدم دیگه خلاص
آزاد شدم میام پیشت
بی واهمه بی هیچ هراس
قشنگترین ثانیه ها
این ده تا بود که زود گذشت
رویای شیرین بودو اونا
چون باخیال تو گذشت
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |